یگانهیگانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

یگانه عزیزم

30ماهگی یگانه(1)

اولا عید همگی مبارک آغاز امامت حضرت مهدی(عج)            اللهم عجل لولیک الفرج هفته پیش دوشنبه 25 دی دخترمون یگانه جون 30 ماهه شد. 30مین ماه زندگیت مبارک عزیزدل این روزها خیلی شیرین شدی هم شیطون بلاو هم شیطون. قیافتم ریزه میزه است هرکی میبینتت فکر میکنه سنت کمتره(مثل مامانت )   جایی که میریم برات آیة الکرسی میخونم و صدقه میندازم اما از تنبلی اسپند رو گه گاه مامانی دود میکنه! الان خوابی که من میتونم برات بنویسم. صبح ها که گاهی زودتر از من بیدار میشی منو بیدار میکنی و میگی مامان غذا میخوام, صبحانه. میگم: بذار یک دقیقه دیگه بخوابم بیدار میشم. میگی نه من گرسنمه بیدارشو. گاهی نظرمیدی چ...
2 بهمن 1391

برف بازي

خدا روشكر به خاطر همه نعمت هاش بخصوص اين برفي كه هنوز داره ميباره!! عكس مال همين امشبه رفتيم توي حياط 3تايي. خيلي سرد بود. البته عصر هم يك كم رفتيم توي كوچه اما عكس نگرفتم. گفتم تا عكسها داغ ان بيام بذارمشون. بقيش توي ادامه مطلب... دخترم جايي رو هم ميبيني؟؟!! اينجاروي برف دراز كشيدم يگانه اومد مثل من دراز كشيد،  تااومديم عكس بگيريم نشست، ديگه هم دراز نكشيد. خيلي سرد بود براي همين اصرار نكردم. بخاطر سردي هوا نتونستيم آدم برفي درست كنيم..     ...
6 دی 1391

تولد2سالگي

بلاخره بعد 3ماه تنبلي رو گذاشتم كنار و عكسهاي تولد2سالگيتو گذاشتم كه توي خونه برات گرفتيم البته تولد با 2ماه تاخير!! كلي ذوق كرده بودي. تو خوابيدي و من وباباجون توي همون فرصت كم كه خواب بودي بادكنك و شرشره ها رو نصب كرديم. هنوز خواب بودي كه عمه جون كوچيكه با مهديار اومدن و تو وقتي بيدار شدي اومدي توي هال قيافت ديدني بود. هم خجالت ميكشيدي بياي هم از ديدن شرشره ها دوق كرده بودي. با بچه ها كلي بهتون خوش گذشت. دختر خوبي هم بودي....  از راست به چپ: زينب( دختر عموجون) ، نياز به معرفي نداره، امير محمد(پسر عمه بزرگه) ، امير رضا (داداش امير محمد) اينم مهديار كه توي بغل امير رضا ست. زهرا(خواهر زينب) هم فكر كنم خواب بود.(كوچكت...
29 آذر 1391

گذشت زمان

يگانه عزيزم خيلي دلم تنگ شده بيام و برات بنويسم از شيرين زبوني ها و شيطنت هات كه نميدونيم بخنديم يا... چقدر زمان زود ميگذرد. معناي چشم به هم زدن را كم كم درك ميكنم. و چه زيباست كه تو در مقابل چشم ما روز به روز بزرگتر ميشود و توانايي ها و مهارت هاي بيشتري كسب ميكني. هر روزت با ديروز متفاوت است. ماشاا.. كه خواب هم نداري از 6 صبح با ما بيدار ميشي واگه ظهر كمي بخوابي ديگه شب معلوم نيست كي بخوابي. مثلا همين امروز 6:30 بيدارشدي و ظهر2:45 تا3خوابيدي و الانم كه هنوز كاملا سرحالي تازه رفتي گوشي آوردي ازت عكس بگيرم.  اينم عكست آخه الان اين چه ژستي كه گرفتي؟؟؟!! من كه حسابي حالم بده و سرماخوردم اما بزودي ان...
3 آبان 1391

باز هم كلي ماجرا

اينقدر سرم شلوغ شده كه درست وحسابي نميرسم بيام و از اتفاقات و كارات برات بنويسم نازنينم. هر دفعه با يك فرصت كم و كلي حرف و ماجرا .. اول اينكه روزت مبارك عزيزم. به قول خودت دوست دارم عزيزم(دستاتم باز ميكني و مياي بغلم ميكني و بوسم ميكني) به همه دوست جونا و دخترهاي خوشگل و ناز و دوست داشتني روزشونو تبريك ميگم.  از همه ي دوست جونا و خاله هاي عزيز عذرخواهي ميكنم به همتونم سر ميزنم. 2_3روزي يك كم يگانه جونم حال نداره و گاهي تب ميكنه و .. شايد از دندوناته عزيزم ديگه 4تا نيشهات در اومدن. الان كه خوابوندمت 2بار بيدار شدي و دوباره اومدم برات داستان گفتم. هر وقت بيدار ميشي اگه بخواي دوباره بخوابي بايد داستان رو برات بگم هروقتم از...
28 شهريور 1391

يك ماه اتفاق

بلاخره بعد يك مدت طولاني وقفه موفق شدم كه بيام و بنويسم نميدونم چرا اينقدر اين روزها سريع ميگذره حالا نميدونم از كجا شروع كنم از بس كه توي اين مدت اتفاقات و خاطرات خوب و بد اتفاق افتاده. چقدر خوبه دخترم كه اينجا برات مينويسم چون آدمي فراموشكاره و بعضي خاطرات رو بعد يه مدت فراموش ميكنه. سعي ميكنم تا جايي كه يادمه از اين يكماه برات بنويسم. ديگه براي خودت خانمي شدي شبها كه بيدار ميشي خودت ميري آب ميخوري و بعد مياي ميخوابي. 13 و 14 همين دندوناتم نيش زدن. دندونهاي نيشت. الهي من قربون دختر صبورم بشم. براي افتتاحيه المپيك تو هم حركات موزون انجام ميدادي!! فيلمي ازت گرفتم ديدني!! توي ماه رمضان خيلي بيحال شده بودم تو هم كه حسابي...
3 شهريور 1391

شيرين زبوني هاي يگانه

فكر كنم شنبه بود كه داشتم نماز ميخوندم و آخراي نمازم بود كه يگانه اومد و گفت كه نماز نخون و چون ديد كه دارم به نماز خوندن ادامه ميدم چونم رو گرفت و گفت كه " با توام " فرداش بود كه ميخواستيم بريم بيرون گفتم برو حاضر شو بريم دده و گفت" مث آدم بريم " (آخه قبلا يك بار نميدونم چيكار كرده بود موقع رفتن من گفته بودم مثل آدم باش يا يك همچين چيزي) دوشنبه 2مرداد اومدي به من ميگي آب بده منم كه ديگه حالا دستم اومده چي توي سرته با اينكه يك كم بهت آب ميدم اما بازم توي با يك كمشو نگه ميداري و آب بازيتو ميكني. از اين ظرف و قوطي توي اون ظرف. يا دستهاتو ميزني توش و.. اين دفعه ابتكار به خرج دادي و مداد رنگيهاتو زدي توي آب و آب رنگي ساختي. ...
6 مرداد 1391

طرح هاي جالب ماه رمضان

توي ماه رمضان بعضي ها ايده هاي جالبي به ذهنشون ميرسه و طرح هاي خوبي ميدن. منم يك طرحهايي داشتم اما به دليل اينكه خداييش وقت گير بود و منم كه كلي از وقتمو خوابم آخه خيلي بيحال ميشم و بقيشم به يگانه و آشپزي و .. ميگذره نتونستم مطرح كنم. اما چند تا از دوستام طرح هاي خوبي داشتن؛ مثل صنم جون كه طرح دعاي همگاني گذاشته و يا مامان علي خوشتيپ كه ختم دسته جمعي قرآن گذاشته اگه دوست داشتين توي اين طرح ها شركت كنين يك سر به وبلاگهاشون بزنين توي لينكهام به اسم "نغمه ي باران" و "علي خوشتيپ مامان وبابا" كليك كنين. انشاا.. كه حاجتهاي همه اگر به صلاحشون هست برآورده شود و ظهور حضرت مهدي(عج) نزديك. ...
6 مرداد 1391