سرعت گذشت ایام
دختر عزیزم بیشتر وقتم رو شما دوتا نازنینام پر کردید و من فقط خاطرات این روزهاتون رو براتون یادداشت میکنم به امید روزی که بتونم براتون بنویسم شایدم خودتون بنویسید. کلی عکس و خاطره هست که باید توی وبت بذارم. من و بابایی میریم دانشگاه وتو هم پیش دبستانی1 میری. تابستون کلاس ژیمناستیک رفتی... فاطمه هم بزرگ شده و با هم گه گاه بازی میکنید و صدای خندتون خونه رو پر از شادی میکنه. البته گه گاه هم واقعا کار سخت میشه و نمیدونم چیکار باید بکنم. اما همیشه دوستتون دارم حتی اگه دعواتون کنم ... ...