یگانهیگانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

یگانه عزیزم

يك ماه اتفاق

1391/6/3 0:12
نویسنده : مامان یگانه
1,134 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره بعد يك مدت طولاني وقفه موفق شدم كه بيام و بنويسم نميدونم چرا اينقدر اين روزها سريع ميگذره

حالا نميدونم از كجا شروع كنم از بس كه توي اين مدت اتفاقات و خاطرات خوب و بد اتفاق افتاده.

چقدر خوبه دخترم كه اينجا برات مينويسم چون آدمي فراموشكاره و بعضي خاطرات رو بعد يه مدت فراموش ميكنه. سعي ميكنم تا جايي كه يادمه از اين يكماه برات بنويسم.

ديگه براي خودت خانمي شدي شبها كه بيدار ميشي خودت ميري آب ميخوري و بعد مياي ميخوابي.

13 و 14 همين دندوناتم نيش زدن. دندونهاي نيشت. الهي من قربون دختر صبورم بشم.

niniweblog.com

براي افتتاحيه المپيك تو هم حركات موزون انجام ميدادي!! فيلمي ازت گرفتم ديدني!!niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

niniweblog.com

توي ماه رمضان خيلي بيحال شده بودم تو هم كه حسابي شر و بلا وشيطون شدي(گاهي از عمد دمپاييهات يا كفشهاتو چپه پات ميكني ووقتي بهت ميگم برعكسه ميخندي و بعد هم دمپاييهاتو جابجاميكني وهم دوباره پاهاتو برعكس ميكني تو كه نتيجه همون ميشه.  اگه24 ساعت باهات بازي كنم هنوز كمه. هرچند وقت يك بار بايد ببيي(گوسفند) ميشدم و علف ميخوردم يا تو ميرفتي برام مياورديniniweblog.com و بعد تو فرار ميكردي و من بايد ميومدم پيدات ميكردم و ميگرفتمت.niniweblog.com(نميدونم اين بازيها رو از كجات اختراع ميكني؟؟niniweblog.com) چند روز پيش هم عمو زنجير باف با هم بازي كرديم.

 معركه اي بود، چيزي برات مياوردم بخوري ميومدي به منم ميدادي ميگفتي بخور و از تو اصرار و از من انكار. برات توضيح ميدادم كه روزه ام نبايد چيزي بخورم وقتي اذان شد افطار شد و باباجون اومد اونوقت من و باباجون غذا ميخوريمو بعد تو حرفهاي منو تكرار ميكردي. چندباري بهت گفته بودم تا ديگه خودت ياد گرفته بودي وتا ميومدي ميگفتي مامان بخور و بهت ميگفتم من روزه ام خودت توضيح ميدادي اذان بگن اونوقت بابايي نماز بخونه افطار بشه غذا بخوريم. آخ نميدونين با چه هيچاني هم تعريف ميكنه.

10 مرداد هم بري اولين بار بهت قيچي دادم تا كاغذ ببري ديدم دوست داري اما.. ديگه همش ميگي قيچي منه و ميخواي كه باهاش چيزي ببري. يك روز هم زدي روسري 30توماني كه باباجون برام از دبي آورده بود با قيمت اون موقع درهم !! قيچي كردي باز حالا خوبه اون قسمتي كه ميره زير.

سحر 5شنبه يعني شب قدردوم رو با ما بيدار بودي هرچي باباجون ميگفت يگانه برو بخواب، خوابت نمياد ميگفتي:نه! niniweblog.comسحري كه آورديم بخوريم باباجون گفت يگانه بيا شام بخور، مطمئن بشي بعدش چيزي نيست تابعد بخوابيم. اين مكعب هاتم آوردي سر سفره و چيدي. (تازه موقع اذان هم خانم دستشويي داشتن و من توي دستشويي بودم.) حالا با اين همه ظهر هم نخوابيدي. سحر جمعه هم موقع سحري بيدار شدي و خودتو به سحري رسوندي!

يك  روز پاي كامپيوتر بودم ديدم صدات در نمياد گفتم داري يك جايي يك خرابكاري ميكني اومدم ديدم بله..توي آشپزخونه برنجها رو مشت مشت داري ميريزي روي زمين خدا رو شكر كه مشتهات كوچيكه! حالا اومدم جمع كنم تو هم شروع كردي به جمع كردن مثلا داري كمك ميكني(بيشتر خرابكاري ميكني)

سحري آخرين شب قدر هم بيدار بودي و سحري رو خوردي و تو هم اين شب رو احيا داشتي و قر؟آن به سر گرفتي . (دوسال گذشته تو خواب بودي ) البته بعد از سحر 2دقيقه به اذان حالت بد شد وبالا آوردي. از 4تا7 صبح شايد 10بار حالت بد شد. يك ساعت اول بيدار بودم اما بعدش گيج شده بودم آخه شب رو نخوابيده بوديم. تو هم خودت خواب بودي و هر چند دقيقه بيدار ميشدي و ناله ميكردي و بابايي هم سريع بغلت ميكرد و من هم سطل رو جلوي دهانت ميگرفتم آخه ميترسيدي و گريه ميكردي و ميخواستي قورت بدي و بهت ميگفتيم بريز بيرون ، تف كن... تا حالا حالت تهوع نداشتي دخترم. خيلي نگرانت بوديم باباجون ميگفت شايد از بيخوابي شايدم از آفتاب بود كه ديروز رفته بوديم بيرون و حسابي هم هوا گرم بود يا از اينكه خيي روي هم روي هم چيزي خوردي... به هر حال كه گلم خوب شدي و وقتي بيدار شدي حالت كاملا خوب بود.خدا رو هزار مرتبه شكر!!

يكشنبه رو هم رفتم بازار تو رفته بودي پشت ويترين مغازه  و اداي خاني رو كه پشت ويترين داشت انتخاب ميكرد و نگاه ميكرد درمياوردي، خانه خم ميشد تو هم خم ميشدي...!براي افطار رفتيم پارك كه حسابي اذيت كردي همش ميخواستي بري راه بري و بدوي آخرشم خوردي زمين و لبت باد كرد. موقع برگشت هم ازجلوي شب بازاركه رد شديم واميستادي و جنسها رو نگاه ميكردي با چه دقتي بهت ميگفتم بيا بريم باباجون رفت ميگفتي بذار ببينم!!

دوشنبه باباجون كار داشت و براي افطار نيومد توهم خواب بودي ومن تنهايي افطار كردم حتي چايي هم درست نكردم. تازه نان هم نداشتيم...!!!

niniweblog.com

 اين روزها داستان هم ميگي : يكي نبود، هيچكس نبود،.. كلاغه خونه نرس. اون وسط هر دفعه يك داستاني ميگي همچين هم بينش ميگي"بعععد" كه ميخوام بخورمت.

هركي هم در ميزنه يا صداي در مياد ميگي بابايي و مامان برو در رو باز كن.Ugly Chick emoticon

وقتي باباجون مياد خونه ماجراهايي رو كه از صبح اتفاق افتاده براي باباجون تعريف ميكني همچين هم چشماتو گرد ميگني و بينش آب دهانتو قورت ميدي كه نگو و يك جمله ميگي و ميگي"خوووب" و ما هم بايد تاييد كنيم و بگيم خوب تا شما جمله ي بعدي رو بگي.

تا ميرم خياطي كنم سريع آب دستت باشه ميذاري زمين و مياي كنارمن. با باجان روي يك صندلي يك نفر ميشينه. حالا فكركن چه جوري من كار ميكنم و يگانه مدام پشت سرم تكون ميخوره.

 

شعر "بهارم و بهارم "niniweblog.comرو تقريبا ياد گرفتي همين طور "يك توپ دارم قلقلي"niniweblog.com و شعر "صبح به مامان سلام ميگم" شعر "اتل متل توتوله" رو هم بلدي..

راستي چند روزي كه عمه جون هم از اصفهان اومدن براي هميشه اينجا بمونن.niniweblog.com اسم ني ني شونم بجاي آرمان گذاشتن مهديار. 3شنبه كه رفته بوديم كمك عمه جوون ظهر كه خوابت ميومد حسابي كولي بازي در آورديniniweblog.com كلي چيزي بهت داديم بغلت كردم عمه جون اسباب بازي داد همش "نه" تا از آخر كه يك آهنگ برات گذاشتيم ظرف 5دقيقه خوابيدي. شب رفتيم بازار گل كه باز هم شما اجازه ندادي من داخل مغازه ها برم و ببينم آخه همش به وسايلها دست ميزدي. فقط يك برف شادي برات خريدم  براي تولدت كه اومديم خونه برات زديم و كلي زوق كردي!

امروزم(5شنبه) كه رفتي روي نردبون نشستي و ماماني بهت ميگه پاشو ميفتي ميگي بذار روضه بخونم و دستتو (بجاي ميكروفون) گرفتي جلوي دهنتو شروع كردي"اعوذ بالله من الشيطان الرجيم"

مثل ماماني هم رفتي روي صندلي و با عصا ميخواستي كركره ها رو درست كني. كلي با ماماني از دستت خنديديم.

چند تا عكس توي ادامه مطلب منتظر نگاه مهربان و دوست داشتني شماست.

2مرداد

اين همون شاهكاري كه گفتم بعدا عكسشو ميذارم كه يگانه اومده از من آب گرفته و..

آب مداد رنگي

10مرداد

اينم از بريدن كاغذ توسط دختر نازم

اولين كار با قيچي

13مرداد

اينم از چيدن مكعبهاش سر سفره سحر

مكعب سر سفره سحر

14 مرداد

خرابكاري يگانه و ريختن برنجها

خرابكاري

21مرداد

دندونهاي يگانه صبورم

دختر صبور

23 مرداد

وقتي يگانه موهاش بلند ميشه!!

دختر مو بلند

24مرداد

بدون شرح

1شهريور

يگانه بعد از خوردن شيريني خامه ايniniweblog.com

بدون شرح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مامان پارمیس
3 شهریور 91 12:52
دختر نازی دارید. ببوسیدش


لطف داريد
مامان ایلیا گلی
3 شهریور 91 17:20
واییییییی تو هم شدی مثل ایلیای من شیطون و خوردنی.....


ممنونم خاله جون
سپیده
3 شهریور 91 20:18

سلام. چشم حتما پیگیرش می شم.


ممنون خانمي
سپیده
3 شهریور 91 23:10
سلام. سایتها رو گذاشتم. امیدوارم به درد بخوره. البته اضافه هم خواهد شد.


لطف كردين
ني ني شكلك
4 شهریور 91 1:59
سلام يگانه خانمي ، دندوناتم مبارك پس فيلم افتتاحيه المپيكت كو؟؟؟ راست ميگه ماماني كه معركه اي آخه اون بيچاره رو چطوري گوسفند ميبيني كه مجبورش ميكني علف بخوره !!!! راستي تولد يه ماه پيشت مبارك عزيزم


ممنون توي فيم خيلي شري كرده و.. نميشه ماماني بزارتش توي وب
واقعا نميدونم. ممنون
مامان رادمان
4 شهریور 91 3:19
سلام.شما ظاهرا یک ماهی هست که تراشه رو شروع کردید.بله پسر من الان همه کلمات وجمله ها که کار کردیم رو تشخیص میده ومی تونه بخونه.اگه هر روز کلمات رو باز تکرار کنید خیلی عالیه وخیلی براش اسون میشه.من سی دی زبان رو از همون اول میذاشتم .پسر من عادت داره قبل از خواب سی دی ببینه که یکیش همین زبانه ولی چون من به زبان وارد نیستم فقط براش میزارم گوشش اشنا بشه.یه اتفاق جالب که ای بین افتاد یه بار که براش بستنی خریده بودم گفت ایس کریم بدون اینکه من بهش اموزش داده باشم.الان تا بیست انگلیسی می تونه بشماره البته پدرش هم عداد باهاش تکرار کرده.من زیاد فشار نیاوردم که هر روز کار کنم هر وقت خودتون ویگانه جون حال وحوصله کلمه بازی داشتی کار کن نتیجش 10برابره.


ممنون از توضيحات مفيد و ارزشمندتون
مامان رادمان
4 شهریور 91 3:22
راستی یادم رفت بگم .اولش که شروع میکنی تا برای بچه جا بیوفته که هدف شما چیه طول داره .بعد از چند روز خیلی براش راحت میشه.حتی با یک بار گفتن یاد میگیره.در مورد رادمان اینطور بود .وقتی رسیدیم به مرحله دوم که جمله بود چند جمله اول بیشتر کار شد کم کم متوجه شد که چطور یاد بگیره.موفق باشید.
زهرا از نی نی وبلاگ213
4 شهریور 91 16:59
مرواریدهای جدیدت مبارک یگانه جون


ممنون خاله جون
زهرا از نی نی وبلاگ213
4 شهریور 91 17:00
خاطرات قشنگی از شیرین کاریهای یگانه جون نوشتی دستت درد نکنه مامانی خوب
خیلی خندیدم


ممنونم عزيزم انشاا.. هميشه خندان باشين
مامان مهراد
5 شهریور 91 0:16



*:@};


سپیده
5 شهریور 91 13:02
سلام. من ممنون بابت پیشنهاد خوبتون.
اره باید عضو بشید و تقریبا اکثر بازی ها انلاین هستن. برای بازی شماره 3 طبق گفته خود بازی برای کودکان 2 و 3 سال هست و شامل 38 تا بازی که تمام بازی ها برای این سن هستن. البته این بازی ها برای سن 2 و 3 ساله ای که زبان مادریشان انگلیسی است. مثلا از این 38 تا بازی اولین بازیش که اموزش رنگها به زبان انگلیسی است که شما می توانید فارسی ان را به کودک خود بگویید. جایی که می گه رو گل به رنگ yellow بپر شما می توانید به کوچولوتون رنگ زرد رو بگید.


سلام خانمي ممنون از توضيحتون
فهیمه
5 شهریور 91 15:05
ماشااله به یگانه جون...
دندون جدیداشم مبارک...
موهاشم خوشگلهبهش میاد
ولی عجب شیطونیه ها
ببوسش مامانش یواشکی

ببخشید دیر به دیر میام این روزا داغونم حسابی

ممنون از اظهار لطف و محبتتون
چرا ئاغوني عزيزم؟؟!!
الهه مامان روشا جون
6 شهریور 91 0:35
سلام عزیزم مامانم رشته شون تربیت بدنیه مدیر استخر با اشون آشنا بودن .ما به مسئولیت خودمون بردیمش.چون میدونستن مزاحمتی واسه اونا نیست خودمون مواظبشیم.


آهان حالا فهميدم خانمي چون اينجا زير 6سال اجازه نميدن
الهه مامان روشا جون
6 شهریور 91 0:35
یگانه جونم دندونای نوت مبارککککککککککک


ممنون خاله جون
الهه مامان روشا جون
6 شهریور 91 0:36
چه خاطره طولانی.مامانی مال کل ماه رمضان بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


آره ديگه خاله جون
مامان تسنیم سادات
15 شهریور 91 15:55
هزار ماشاا... یه یگانه خانم...


ممنونم
فانوس
18 شهریور 91 17:03
چه مرور خاطرات شیرینی!
آپم


ممنون
باشه ميام


مهدیس
19 شهریور 91 12:45
-----$$$____________$$$$$
_$$$$$$$$_________$$$$$$$
$$$____$$$$______$$__$$$$
$$______$$$$____$$____$$$
$$_______$$$$__$$$____$$$
$$________$$$$_$$$____$$$
$$_________$$$$$$____$$$$
$$$________$$$$$$____$$$_____$$$$
$$$_________$$$$$___$$$$____$$$$$
_$$$________$$$$$__$$$$____$$$$
_$$$$________$$$$_$$$$____$$$$
__$$$$_______$$$$_$$$____$$$
__$$$$$______$$$$$$_____$
____$$$$$$____$$$$$____$$$
________.$$$$$$$$_____$$$$$
_________$$$$$._$$$$$$$$$$$$$$$$
_______s$$$$$$$____$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$________$$$$$$$
__$$$$___$$$$$______$$$$_$$$$
_$$_______$$$$_____$$$_____$$$
$$_______$$$$_$
$$______$$$$___$
$$$___$$$$$___$$
$$$$$$$$$$____$$_--__(▒)(▒)
$$$$$$$$$____$$$---_(▒)(█)(▒)
_$$$$$$_____$$$_____(▒)(▒)
__________$$$$
_________$$$$$__(▒)(▒)
________$$$$$-_(▒)(█)(▒)
_______$$$$$____(▒)(▒)
_______$$$
______$$$_(▒)(▒)
_____$$_-(▒)(█)(▒)
____$$__-_(▒)(▒)
___$
__$$___(▒)(▒)
_$$$-_(▒)(█)(▒)
_$$____(▒)(▒)
_$$
$$ __(▒)(▒)
$$_(▒)(█)(▒)
$$__(▒) (▒)
تقدیم به شما خاله عزیز .... خاله جون میری به این ادرس زیر و تو قسمت نظراتش به من که شماره ام 6 هست رای بدی؟
http://koodakeman91.niniweblog.com/post347.php
فقط تا فردا وقت داریما!!!!


ببخشيد دير ديدم شرمنده خاله جون
مامان پریسا
19 شهریور 91 13:00
سلام

پریسا در مسابقه ی نی نی با حجاب شرکت کرده . مهلت رای دادن تا فردا 2 شنبه هستش.

ممنون میشم رای بدید.

پریسا 30

http://koodakeman91.niniweblog.com/cat44.php

شرمنده خاله جون دير ديدم
مامان تسنیم سادات
19 شهریور 91 13:19
خیلی بامزه بود کارای یگانه جونم...
بوس برای فرشته کوچولو...


ممنون خاله جون
الهه مامان یسنا
19 شهریور 91 18:14
یسنا با عکس جدید و خبرای جدید به روزه. منتظرتیم


باشه ميام
khale ftm
22 شهریور 91 16:14
Elahi bgardam:-*
Ch khordani shode


خدانكنه خاله جون
زهرا از نی نی وبلاگ213
22 شهریور 91 23:55
سلام ما دو تا پست جدیدگذاشتیم


باشه ميام خانمي
فهیمه
23 شهریور 91 5:23
کجایی ؟؟


حالا ميام
مامان تسنیم سادات
25 شهریور 91 17:47
مامانی پیام خصوصی گذاشتم


ممنونم خانمي
sanam
26 شهریور 91 2:50
سلام خوبین ؟دیگه بی وفا شدین منو تحویل نمیگیرین
باهاتون قهر م
اما یگانه جونم رو ببوسین ماشاله خانومی شده


سلام عزيزم ممنون واقعا ببخشيد حالا توضيح ميدم وقت نميكردم
حالا آشتي ديگه بوس
فهیمه
27 شهریور 91 23:51
پس کجایی خانومی؟؟؟؟
چرا نمی اپی؟؟



باشه بابا