یگانهیگانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

یگانه عزیزم

بدون عنوان

1391/3/4 17:31
نویسنده : مامان یگانه
702 بازدید
اشتراک گذاری

هفته اي كه گذشت و از شير گرفتن يگانه جون

پنج شنبه رفتيم خونه مامان بزرگ من . يگانه كلي با خاله فاطمه بازي كرد و بهش خوش گذشت. نهار هم پلو آلبالو داشتن كه يگانه خوشش اومد(برخلاف مامانش)اما نشد ازش عكس بگيرم از بس كه تكون ميخورد خيلي حيف شد آخه قيافش ديدني بود.

شب هم رفتيم حرم تا يگانه جون رو از شير بگيريم. البته هنوز 2سالش تموم نشده اما چون توي تير هوا خيلي گرمه با نظر دكترش قرار شد اواخر ارديبهشت اينكار رو انجام بديم.

حالا بايد انار گير مياورديم اما نشد و تصميم گرفتيم به جاش آب انار بديم به يگانه اما اينقدر ترافيك سنگين بود كه وقتي رسيديم حرم يادمون اومد كه آب انار نخريديم. مجبور شديم از حرم بيرون اومديم تا اينكه از يك مغازه خريديم و بعد يك جاي خانوادگي نزديك ضريح براي نشستن پيدا كرديم كه زياد هم توي ديد نباشيم حالا نوبت اين بود كه در حين شير خوردن يگانه من سوره يس رو بخونم و به آب انار فوت كنم اما يگانه مخواست بازي كنه و از سن و منبري كه اونجا بود بالا بره. خلاصه با كلي مشقت اينكار رو انجام داديم(هرچند كه يگانه تا آخر سوره نتونست طاقت بياره)بعد هم آب انار رو داديم يگانه بخوره و دعا كردم كه خدا اين دوره شيردهي رو از من قبول كنه و روزي هاي معنوي و مادي زيادي رو نصيب دخترم كند.

بعدا يك مطلب در مورد چگونگي از شير گرفتن و توضيحات بيشتري در اين مورد مينويسم.

روي منبر

اينقدر يگانه جست و خيز ميكرد كه همه نگاش ميكردن يك جوري هم راه ميرفت كه خودمون هم خندمون ميگرفت. بابا جون يگانه ميگفت انگار كفشهاي يگانه متحركه و مثل اين كفشهايي كه صاحبشون رو راه ميبره ميمونه

يگانه در حرم

ايقدر هم به يگانه شكات و شيريني دادن كه نگو. فقط خادم دم در خوشبختانه شكلات نداشت كه بهش بادام داد و من خوشحال شدم.

اين هم يك عكس از جمعه اون گلدان هم كه گوشه عكسه از اول اينطوري نبوده ها. به لطف يگانه خانم به اين روز در اومده

يگانه در كشو

یکشنبه هم عروسی بویم و موقع عروس کشون فکر کنم یگانه ذوق کرده بود که یک کم دیگه از شعر تاب تاب عباسی رو خوند

تاحالا یگانه جونم جمله نمیگفت فقط یکبار چند روز پیش گفت"مامان بیا" و هر چی بهش گفتم بگو دیگه تکرار نکرد و فقط کلمه ای میگفت. و شعر هم فقط "تاب تاب عباسی" میخوند اما از اون شب به بعد یاد گرفت آخرشم بگه"منو بغل بابا بندازی" یا "منو بغل مامان بندازی"

غیر از اون هم موقع نقاشی "چشم چشم دو ابرو" میخونه

تولد امام باقر(ع)مبارك

دختر خوشگلم

 

دوشنبه شب هم رفته بودیم بیرون که چندتا عکس ازش گرفتم

شيطنت هاي يگانه

شيطنت هاي يگانه

شيطنت هاي يگانه

امروز هم با دخترم دومينو بازي كرديم

دومينو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهه مامان یسنا
4 خرداد 91 17:51
مبارک باشه از شیر گرفتن یگانه خانم. چه جالب من قبلا در این مورد چیزی نمیدونستم حالا چرا انار؟؟؟


ممنون حالا يك مطلب كامل به اين مورد ميپردازم
دایی بنی جون
5 خرداد 91 15:44
سلام
امیدوارم همیشه خوش باشید
____________@__@@_____@
____________@@_@__@_____@
___________@@@_____@@___@@@@@
__________@@@@______@@_@____@@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@@______@_@
_________@@@@_______@_______@
_________@@@@@_____@_______@
__________@@@@@____@______@
___________@@@@@@@______@
__@@@_________@@@@@_@
@@@@@@@________@@_____
_@@@@@@@_______@_____
__@@@@@@_______@@_____
___@@_____@_____@_____
____@______@____@_____@_@@
_______@@@@_@__@@_@_@@@@@
_____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@
____@@@@@@@__@@______@@@@@
____@@@@@_____@_________@@@
____@@_________@__________@
_____@_________@_____
_______________@_____
____________@_@_____
_____________@@_@_____
______________@@_____
______________@_____ما آپیــــــــــــــــــــــــــــم

ممنون

خاله فاطمه جون
9 خرداد 91 19:58
مبارک باشه عزیزم امیدوارم که اذیت نشده باشی وقتی موهاشو میبندی خیلی نازنین میشه چه خوبه که میذاره ببندی
sanam
25 خرداد 91 10:18
سلام مامی یگانه جون
اول اینکه ممنونم وبمو بارونی کردینو ممنون بابت تبریکتون.اخه نتونستم دو روز صبر کنم
و بعد اینکه چه دختر نازی دارید.ماشا...یگانه دختر ناز و دوست داشتنی به خصوص وقتی لباس صورتیاشو میپوشه ناز تر هم میشه


ممنون عزيزم لطف داري