یگانهیگانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

یگانه عزیزم

شيرين زبوني و شيطنت ها(1)

1391/4/10 9:36
نویسنده : مامان یگانه
621 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتي كه ميتوني جمله بگي اوايل 2كلمه اي و گه گاه. اما حالا 3كلمه اي هم جمله ميگي.

به تشكر هم ميگي "ت تو ت"2تا ت ها با فتحه. اگه من يك كاري انجام داده باشم و باباجون بهت بگه از مامان جون تشكر كن از باباجون و بقيه هم ت تو ت ميكني.niniweblog.com

گاهي عروسكتو ميخوابوني روي پاهاي كوچولوت و براش لالايي ميخوني 

شعرميخوني: تاب تاب عباسي   خدامنو نندازي   اگه انداختي    بغل بابا بندازي.niniweblog.com 

اينم عكست در حال غذا خوردن كه ماشاا...مستقل شدي

غذاخوردن(استقلال)

روز عيد مبعث هم تختو اورديم توي اتاق خودمون ....

 

هرشب هم كه داستان روي شاخته.niniweblog.com( نميدونم اين كمه"داستان" رو از كي ياد گرفتي فسقلي. گاهي هم كه موقع داستان صدام قطع ميشه با اينكه من فكر كردم تو خوابيدي در حالت چشم بسته ميگي"داستان" ومن   niniweblog.com  گاهي هم ميگي "بغل"  niniweblog.com

ديروز بعد از ظهر كه ميخواستيم بريم بيرون خودت جورابهاتو پوشيده بودي و رفته بودي از توي جاكفشي چكمه قرمز هاتو پات كرده بودي و رفته بودي توي خيابون......

عزيزدلم

 مثلا وقتي گرسنه اي ميگي :منم غذا ميخوام"

وقتي خودت تنهايي ميخواي يك كاري رو انجام بدي مثلا شلوارتو بپوشي ميگي"منم شلوار بپوشم"

اگه سوالي كه ازت ميپرسيم منفي بپرسيم ميگي نه و اگه سوالمون مثبت باشه جوابت "بله " مثلا ديروز بابا جون بهت گفت: يگانه نريم پشت پنجره طوطوها رو ببينيم؟ گفتي"نه" و دوباره كه ازت پرسيد : بريم پشت پنجره طوطوها رو ببينيم؟ گفتي"هوم"

موقعي كه خياطي ميكنمniniweblog.comسوزن ته گردها رو يكي يكي به من ميدي و ميگي"بفرما" و هرچي هم بهت بگم بسه ديگه ماماني نميخواد. لازم نداره. فايده اي نداره كه نداره تا ازت نگيرم ول كن نيستي و ميگي "بفرما"

گاهي موقع خوردن اگه ما نخوريم ميگي "بخور" و يك كم به دستمون ميدي و بايد بخوريم تا نخوريم هم نميشه.niniweblog.com

گاهي عروسكتو ميخوابوني روي پاهاي كوچولوت و براش لالايي ميخوني و يك كم بعدش بهش ميگي"ني ني ببند" يعني چشمهاتو ببند وبخواب. به عروسكهات ميگي ني ني. و بعد دوباره شروع به لالايي خوندن ميكني. قربون اون لالايي خوندنت برم. مهتاب لالا ني ني لالا لالالالالالالالالالالايي قورباغه ساكت لالالالا......

شعرميخوني: تاب تاب عباسي   خدامنو نندازي   اگه انداختي    بغل بابا بندازي.niniweblog.com

هر چيزي كه بدستت برسه رو برميداري حالا ميخواد پارچه باشه عروسك باشه يا پلاستيك و اسباب بازي و... وبراش تاب تاب ميخوني و تكونش ميدي.

niniweblog.com

روز عيد مبعث هم تختو اورديم توي اتاق خودمون تا كم كم عادت كني روي تخت خودت بخوابي و چند وقت بعد هم با تختت از اتاق ما بري بيرون  عزيزم. كلي ذوق داشتي  مخصوصا شبهاي اولniniweblog.comموقع جابجايي هم كلي حال كردي.niniweblog.comوقتي زير تخت خودمونو جارو ميكردمniniweblog.com(بايد تختمونو ميچرخونديم تا تخت يگانه جا بشه توي اتاق) اومده بودي توي دست و پاي من حالا خودت كم بودي بادكنك و توپتم آورده بودي! آخه اتاقمونو اينقده  خالي نديده بودي.(براي چرخوندن تختمون بايد كلي از وسايل ها رو مياورديم بيرون و تشك و ابر تخت رو هم برداشته بوديم و اتاق كلي بزرگ به نظر ميومد.  

niniweblog.com

ديروز بعد از ظهر كه ميخواستيم بريم بيرون خودت جورابهاتو پوشيده بودي و رفته بودي از توي جاكفشي چكمه قرمز هاتو پات كرده بودي و رفته بودي توي خيابون. من تا حاضر شدم و اومدم بيرون ديدم تو جوراب و كفش پوشيدي و رفتي دم در پيش باباجون(كفشهاتو كه خيلي وقته خودت ميپوشي و در مياري)niniweblog.comبهت گفتم كي جورابهاتو کی پات كرد؟ گفتي "من"  البته يك لنگشو درست پات كرده بودي جوراب پاي چپتو برعكس پوشيده بودي. كفش جاي پاشنه اش روي پات بودي.

niniweblog.com

سه شنبه هفته گدشته هم اينقده تاب تاب عباسي كردي كه مجبور شديم ببريمت پارك. بعد از اينكه كلي منتظر شديم تا نوبتت بشه و سوار تاب بشي،niniweblog.comموقعي كه باباجون بهت گفت يگانه بسه؟ مياي پايين كه ني ني هاي ديگه هم سوار بشن؟ يكدفعه نميدونم چي فكر كردي كه دستهاتو ول كردي و در حالي كه هنوز تاب تكون ميخورد دستهاتو باز كردي انگار كه ميخواستي بياي بغل باباجون و پياده بشي كه .......niniweblog.comبا صورت خوردي زمين. باباجون سريع تاب رو گرفت كه توي  سرت نخوره.  يك كم از سنگ و شن هاي اونجا رفته بود توي دهنت كه من بغلت كردم و اونا رو در آوردم و بعد با وعده شكلات و اينكه سوار سرسره بشي و... نسبتا سريع آروم شدي. حالا مگه سوار اين سرسره معمولي ها ميشدي ميرفتي بالاتر و از سرسره پيچ دارها ميومدي پايين.niniweblog.com

نتیجهniniweblog.com:از این به بعد اول تاب را نگه داریم و بعد بهت بگیم میخوای بیای پایین؟

موقع برگشتن هم باباجون يك توپ بزرگ برات خريد (آخه شب قبل به باباجون گفته بودي "باد نداره" يعني يگانه بادكنك نداره و بادكنك پارتو نشون داده بودي) حالا 2تا بادكنكniniweblog.comديگه داشتي كه كم باد بودن. باباجون هم ميگفت دخترم گناه داره و دلش سوخته بو برات. و با اينكه توپ داشتي دوباره برات خريد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

الهه مامان رادین
10 تیر 91 16:43
ماشالا به یگانه جون که هر روز شیرین تر میشه


مامان بهار
10 تیر 91 17:55
دیگه یگانه جون خانمی شده برای خودش ماشاا...
چشم می ریم رای هم میدیم...
منم چند تا عکس جدید گذاشتم...


ممنون خانمي
نسترن(یک عاشقانه آرام)
10 تیر 91 23:37

امتحان صبحه.خدا بهم رحم کنه
راستی مامانی چون مامان پریسا قبل از شما ازم خواست به پریسا رای بدم من به دختر ایشون رای دادم شرمندم به خدا
میشه دوتا رای بدم؟چون یگانه رو هم واقعا دوس دارمو ناراحتم که دیگه نمیتونم بهش رای بدم


عزيزم ميتوني 3تا راي بدي اما متفاوت. به يك كودك نميتوني 3تا راي بدي


الهه مامان یسنا
12 تیر 91 14:56
سلام عزیزم اول بگم که قبلا من به یگانه جون رأی داده بودم. ماشالاه به یگانه خانم که اینقدر خانم شده


ممنون
هدا مامان رها
17 اردیبهشت 92 10:10
سلام ماشالا چه دختر نازی دارین.خدا براتون نگه داره به وبلاگ منم سر بزنین خوشحال میشم